سایت همسریابی هلو


آدرس سایت موسسه صیغه

با اون اطلاعات، اینا رو بکشید! سوال موسسه صیغه یابی آروم شدی؟! سوال موسسه صیغه یابی مردمک های چشم هیراد را گشاد تر از حد معمول کرد.

آدرس سایت موسسه صیغه - صیغه


موسسه صیغه

 رو به هیراد گفت: پدرت رو اونا کشتن... تو به خاطر همین دنبالشون بودی.... از کجا شناختی شون ؟ تو اون موقع بچه بودی! از مدارکی که پدرم تو خونه قایم کرده بود! مدارکی که پیدا کرده بود؟ اره... بعد راه افتادی دنبالشون... . موسسه صیغه موقت رو از کجا شناختی؟ ارمان دوباره خواست حرف بزند که موسسه صیغه یک باره از گردن و موهایش گرفت و صورتش را روی میز گذاشت: تو سکوت! هیراد چشم غره ای به سمت علی رفت: ولش کن! اون بی گناهه... رو به موسسه صیغه خاتون ادامه داد: من گفتم آرمان بی گناهه...

اون با تو بوده... نه... من همه رو کشتم! خب... توضیح بده! از اولین .. چه طور رفتی تو پارکینگ ؟ هیراد به آرمان نگاه کرد که گونه اش روی میز بود. آهسته سرش را پایین انداخت: موسسه صیغه یابی خاتون ماشین خودش بودم... چه طور بیرون اومدی؟ با ماشین یکی دیگه! خب ؟ اطالعاتشون رو از کجا می اوردی؟ ارمان پیدا می کرد. هیراد فقط سرش را موسسه صیغه یابی و پایین کرد و دوباره چشم به صورت موسسه صیغه خاتون دوخت: موسسه صیغه موقت توی هیچ کدوم از نبوده.. . اون گناهی نداره.. . باشه! فهمیدم! پس فقط بهت می رسوند! بعد تصمیم گرفتید، که با اون، اینا رو بکشید!

سوال موسسه صیغه یابی

آروم شدی؟! سوال موسسه صیغه یابی مردمک های چشم هیراد را گشاد تر از حد معمول کرد تا با اعتماد به نفس، سرش را موسسه صیغه و پایین کند: من فقط زنده موندم توی این پونزده سال که بتونم انتقام بگیرم.. . از اون که خانواده مو اون جور کشتن.. . ببین.. . سمت چپ صورتش را به سمت موسسه صیغه خاتون گرفت: می دونی چه قدر درد داشت؟ می دونی خواهرم فقط ده سالش بود؟ برادر کوچیکم چهار ماه؟ اون موسسه صیغه.. . باید تقاص کارشون رو پس می دادن.. . موسسه صیغه یابی با آهی که کشید، نفسی که گویی از سینه اش قصد بیرون آمدن نداشت، را بیرون فرستاد. هر کلمه ای که هیراد به زبان می آورد، خط های روی سینه اش را می سوزاند. باید موسسه صیغه یابی خاتون اقدام می کردی... مدارک رو از همون اول پیش یکی.. ..

کدوم قانون؟ قانونی که حتی یه تحقیق درست نکرد و با پول پرونده رو جمع کرد؟ هیچ کس حتی به من سر نزد. که اگر کمک فامیل و غریبه نبود منم می مُردم ؟ به سمت موسسه صیغه یابی برگشت و با اشاره ی چشم هایش خواست سر آرمان را بلند کند. با موسسه صیغه شرعی شریفیان که هنوز هم خشمگین بود اما آرامشی که گویی از غم میان چشمانش گرفته بود، باعث بی تحرکی اش شده بود. چه طور هیراد رو شناختی؟ موسسه صیغه موقت فقط سکوت کرد تا هیراد به جایش جواب بدهد: پدر من دوست افشین بود.. . ما هم دیگر رو خوب می شناختیم.. . باهم دوست بودیم.. . اون آشغال.. . تهدیدش کرد. من اون شب.. . خودم شنیدم.. . اون خوک موسسه صیغه موقت.. . به خاطر پول.. . لرزشی که میان کلمه ها بود و بعد صدای هق هق بلند آرمان که ما بین کلمات هر لحظه بیشتر می شد، همه را متاثر کرد. حاال اشک بود که روی صورت جوان پسر می چکید: اون زنگ زد.. . به اون موسسه صیغه یابی.. .

باعث مرگ موسسه صیغه شرعی شریفیان شد

من خودم شنیدم.. . منو تهدید کرد که حرفی نزنم.. . اون... باعث مرگ موسسه صیغه شرعی شریفیان شد... من شنیدم.. . شنیدم.. . اون لعنتی آدرس.. .. اون.. . علی از شانه هایش گرفت. موسسه صیغه یابی خاتون دستانش را روی میز گذاشت و آهسته بلند شد. نیما کنارش ایستاد و خواست کمکش کند موسسه صیغه خاتون دستش را جلویش گرفت. هیراد.. . پسر با چشمان سرخ از اشک سرش را موسسه صیغه گرفت: کیانوش هاتف. .. همراهش یک زن کشته شده،  ارمان میامی! اون زن کی بود؟ شما بچه رو انداختین توی کمد؟ هیراد دوباره سرش را پایین انداخت و موسسه صیغه شرعی شریفیان آهسته گفت: من انداختم. .. سرش را کمی پایین برد:

مطالب مشابه


آخرین مطالب