همه گرم صحبت بودن و حضور منو احساس نکردن تا اینکه زن یابی منو دید به به خانووووم. چه عجب بیدار شدی! همه سراشون چرخید طرف من... زن یابی هم بود. با لبخند داشت نگام میکرد با تعجب گفتم اینجا چه خبره؟ با اجازتون دلمون واستون تنگ شده بود. گفتیم به سری بزنیم... با صدایی که جوابم و داد چرخیدم طرف اشپزخونه. که با دیدن زن یابی برای ازدواج دائم جیغی از حوشحالی کشیدم و بدو بدو رفتم طرفش و خودم و پرت کردم تو بغلش... انگاری صدساله ندیدمش. جوری فشارش میدادم که دستای خودم دردم گرفت...
زن یابی برای ازدواج دائم خندید
نیشم تا بناگوش باز شد و از بغلش اومدم بیرون... تو اینجا چیکار میکنی؟ زن یابی برای ازدواج دائم خندید و گفت او...هنوز یه شبه رفتما. ناسلامتی خونه خودمه.. دستشو گرفتم و گفتم غلط کردی خونه ی خودت جای دیگست.. دستی روی شونم اومد برگشتم و رویا رو با ظاهری جدید دیدم. جیغ کشیدم واااای رویااااا... قیافش فرق کرده بود. خوشگل تر شده بور خلاصه زن یابی اهنگ گذاشته بود و همه یا میرقصیدن با میحرفیدن... زن یابی موقت هرچی اشاره میکرد برم پیشش محل نمیراشتم و پیش شهریار و رویا بودم...
زن یابی اینترنتی به بهانه ی سارگل رفتم کنارش
که یه لحظه واسه گوشیم اس اومد قضیه ی مهمیه یه لحظه بیا.. مشکوک شدم ولی ج دادم.. بگو چیه قضیه! نمیشه بیا اینجا... پوووف بترکی زن یابی اینترنتی به بهانه ی سارگل رفتم کنارش که بعد از ع مین زن یابی موقت به سارگل اشاره کرد و شرشو کند.. خب حالا بکو چی شده زن یابی برای ازدواج؟ با لبخندی که داشت یجوری شدم. احساس میکردم یه چیزی شده واای بگو زن یابی اینترنتی چی شده؟ باور نمیکنی اگه بگم چرا تو بگو زن یابی شیراز به زندایی گفت چشام گرد شد چی گفت؟ اه زن یابی تهران گیجی ها.. وا زن یابی موقت خب چی گفته،؟ گفته من تو رو دوست دارم و قصدم ازدواجه... قیافم هرکی میدید متوجه میشد رفتم تو شوک هنگ بودم که زن یابی برای ازدواج گفت شمیم؟
ای بابا یه چیزی بگو با تموم بهتم گفتم باورم نمیشه زن یابی بلند خندید و گفت دیدی گفتم باورت نمیشه زن یابی برای ازدواج جون شمیم راست میگی؟! اره جون زن یابی موقت راست میگم. گفته قراره به دایی بگه و خبرشو بده.. نتونستم بمونم اونجا بلندشدم و دفتم بالا... خودمو پرت کردم رو تخت و دسامو گذاشتم رو دهنم... همونجا زن یابی تبریز اومد تو... سیخ نشیتم رو تخت. با سرعت گفتم بله زن یابی شیراز؟ وا زن یابی برای ازدواج چرا تند حرف میزنی؟ هیچی خب...ببین باهات کار دارم میتونی به لحظه...
اب دهنم و قورت دادم و گفتم اره اره. حتما نشست کنارم و گفت زن یابی تهران ببین. میدونم الان یکم زوده ولی خب یکم اصرار کردن بهت بگم خودمو زدم به اون راه و گفتم چی رو؟ ببین ارغوان تو رو واسه زن یابی اینترنتی خاستگاری کرده.. خودمو شوک روه نشون دادم. چییییی؟ اره...حالام میخوام نظرتو بدونم زن یابی شیراز... خب... من چی بگم!! هر چی تو دلته! بگو اصلا میتونی زن یابی اینترنتی واسه شوهرت انتخاب کنی؟! سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم زن یابی تهران من باید جواب بدم به پدرت و عمت..
راستش زن یابی تبریز من نظر خاصی ندارم
پس بگو دخترم. راحت باش. چه جواب سختی.. من خجالتیم که هستم. راستش زن یابی تبریز من نظر خاصی ندارم یعنی؟؟؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم یعنی بله... پوووف بالاخره گفتم زن یابی تبریز بغلم کرد و تبریک گفت خب حالا من برم به بابات بگم سریع رفت پایین وای باورم نمیشه!!! یعنی منو و سامی میخوایم ازدواج کنیم!!! بریم تو یه خونه!!! وااای حالا من چیکار کنم! الان برم پایین از خجالت اب میشم که..