سایت همسریابی هلو


سایت بهترین همسر ایرانی چند عضو دارد؟

وای سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی خیلی ناز شدی او بسه بابا فهمیدم دیگه رویا خندید و گفت برو پائین سایت بهترین همسر ایرانی رسیده به من گفت بهت بگم

سایت بهترین همسر ایرانی چند عضو دارد؟ - همسر


آدرس سایت بهترین همسر ایرانی

یه مدل دیگه نشون داد که واقعا خسته شدم و بلند رو به سایت بهترین همسر ایرانی گفتم سامیار عزیزم بریم یه مزون دیگه مثل اینکه اینجا لباس مد نظر منو ندارن رفتیم طرف در که خانومی اومد و گفت خانومی چی شد پسند نکردین؟ نخیر خانوم این لباسای شما همه مدلاش قدیمیه خانومه با تعجب گفت مدلای ما قدیمیه؟خانوم ما تازه اوردیم لباسای عزوسمون رو. با دستم اشاره کردم به به دختره و لباسا و گفتم ما که ندیدیم. این خانوم که چهل دقیقست ما رو علاف کرده.. سایت بهترین همسر ایرانی گفت شمیم جان بریم عیبی نداره میریم یه مزون دیگه خانومه سریع گفت نه نه جناب یه لحظه تشریف بیارین رفتیم پشت سرش خانومه رو کرد به آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی و گفت تو مگه نمیدونی لباس عروسا کجاست؟ لباس توی دست دختره رو گرفت و نگاهی بهش انداخت چرا اینارو داری نشون میدی؟؟ نمیدونی اینا مال سه سال پیشه؟؟

آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی سرشو انداخت پائین

آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی سرشو انداخت پائین و گفت چرا خانوم اصلا فراموش کرده بودم خانومه دفعه اولت نیست همچین کاری میکنی. ی بار دیگه ببینم ازت من میدونم تو.. رفت سمت دیگه مزون گفت تشریف بیارید اینجا. به آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی نگاهی انداختم که پوزخند پر حرصی زد.. وا مردم یه کاریشون میشه.. رفتیم طرف خانومه گفت ببینین خانومی اینا مدلای جدیدمونه.. یه مدل نشون داد که با دیدنش چشام برق زد وقتی لباس و انتخاب کردیم و اومدیم بیرون آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی نمیدونم چش بود که داشت مثل چی حرص میخورد.

بیخیال رفتیم باهم هرکاری مونده بود و انجام دادیم. ساعتای دوازده بود که رسیدیم خونه.. سامی رفت خونشون و گرفتم خوابیدم.. امروز عروسیمونه همون مهمونی به اصطلاح کوچیک. ساعت نگاه کردم شش بود سریع بلند شدم و رفتم دوش گرفتم از حمام که اومدم بیرون سریع لوازممو جمع کردم و رفتم پائین. سایت بهترین همسر ایرانی که اینجاست. با مامان و بابا داشت صبحونه میخورد. سلام صبح بخیر هر سه با لبخند بر گشتن و نگاهی بهم انداختن و جواب دادن کامل صبحونمو خوردم و پاشدم بریم سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی؟

دیر میشه ها اره عزیزم بریم ساعت هشت بود که رفتیم ارایشگاه قرار بود مهمونی خونه ی عمه برگزار بشه. نشستم رو صندلی ارایشگر شروع کرد به ارایش صورتم.. ساعت یک کارم تموم شد. همون موقع رویا اومد تا منو دید جیغ بلندی کشید و گفت لامصب چقدر خوشگل شدی لبخندی زدم و بغلش کردم مرسی وای سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی خیلی ناز شدی او بسه بابا فهمیدم دیگه رویا خندید و گفت برو پائین سایت بهترین همسر ایرانی رسیده به من گفت بهت بگم فیلمبردارم شنلم و برداشت و رفت بیرون..

سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی پشتش بهم بود

یه عالمه کار بهم گفت که داشتم دیوونه میشدم وقتی رفتم بیرون سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی پشتش بهم بود و طبق معمول یه دستش دسته گل داشت و اون دستش تو جیبش. اروم رفتم پشتش زدم رو شونش. تا برگشت منم باهاش چرخیدم و رفتم پشت سرش اول واستاد. صداشو شنیدم که گفت شیطون من سریع برگشت و مهلت نداد دوباره اذیتش کنم. تا منو دید بغلم کرد و شروع کرد به دور زدن. جیغ کشیدم واااای سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی بسه ولی به حرف نمیکرد.. قهقهه ای زدم و دوباره صداش کردم سامیار گذاشتم زمین. 

مطالب مشابه


آخرین مطالب