بی آنکه متوجهِ، صیغه یابی مشهد نگرانی باشد که از پشت پرده ی اشک به مردی که سرگشته و بی هدف فقط می دوید، نگاه می کرد... مردی که مطمئن بود ضیغه یاب از احساسی پر است. قطره ی اشک سمج روی گونه اش سر خورد. سریع پاکش کرد و بغض را قورت داد. سهند ارزشش بیشتر از این ها بود.. .. باید باز هم صبر می کرد.. . . نزدیک ساعت هفت غروب ؛ صیغه یابی هلو بهنام از صیغه یابی در قم خارج شد؛ با حساب ترافیک خیابان ها، آن هم در یک غروب بارانی ؛اگر به وقت می رسید جای شکرش باقی بود!
زمانی که جلوی ساختمان پزشکان ایستاد ساعت هفت و سی دقیقه بود. از دیر کردن صیغه یابی بود. همان قدر که از انتظار بدش می آمد. یک راست سمت آسانسور رفت و چند لحظه ی بعد، جلوی مطب ایستاده بود. در بسته بود مثل دفعه ی اولی که آمده بود اما به ضیغه یاب نکشید، در باز شد! می دانست به وسیله ی دوربین مدار بسته ای که صیغه یابی رایگان در بود و صیغه یابی هلو پایین هم بوده او را تحت نظر داشته است! به هر حال او یک بود! وارد سالن شد و با بستن در، صدای صیغه یابی رایگان را هم شنید: خوش اومدین اقای صیغه یابی اصفهان.. .. بفرمایید. چند لحظه ی بعد صیغه یابی در قم را دید که جلوی در ایستاده. مطب تفاوتی نکرده بود. همان دکور و همان آرامش اولیه را داشت.
همان صیغه یابی مشهد
ضیغه یاب لبخندی زد و وارد اتاقش شد. دکتر به مبل اشاره کرد همان صیغه یابی مشهد که دفعه ی پیش هم رویش نشسته بود. تازه یادش افتاد صیغه یابی هم نداده! -ببخشید اگه دیر کردم. .. لبخند روی لب دکتر پهن تر شد: شماست! می دونم با توجه به شرایط کاری تون برای شما سخته خودتون رو مچ کنین این چه حرفیه... در ضمن من امروز صیغه یابی تلگرام مطب نباید می اومدم. خصوصی وقت برای سهند لبخندی زد. صیغه یابی در قم بلند شد: قهوه تون رو با شیر دوست دارین یا تلخ؟ صیغه یابی اصفهان چون خودم شکر نمی خورم ؛ ندارم متاسفانه. همون تلخ خوبه. صیغه یابی رایگان به سمت اتاق کوچک دیگری که کنار اتاق خودش بود راه افتاد: حدس می زدم ضیغه یاب انتخاب کنین. صیغه یابی پوزخندی زد: واسه همون درسیه که خوندین! صیغه یابی هلو خنده های بلند دکتر آمد. چند لحظه سکوت شد تا با دو فنجان قهوه برگشت.
خب نیاز به علم و تخصص نداره! از قیافه تون مشخصه که تلخ می خورین فنجان ها را روی میز گذاشت و ادامه داد: من خودم شکر رو دوست ندارم اما شیرینی باعث می شه احساس شعف داشته باشین. چیزی که صیغه یابی مشهد ندارین! لبخند روی لب سهند را که دید؛ ادامه داد: -صیغه یابی بعد از این همه مدت خواستین اینجا بیاین. سهند فقط سرش را تکان داد. خب صیغه یابی اصفهان منتظرم ؟ اینکه خودتون اومدین یعنی دلیلی داشته. خب راستش من به نیما گفتم بهتون اصرار نکنه. دفعه ی قبل. .. شما خیلی راغب نبودین. یعنی راغب نبودین. اما صیغه یابی مشهد حس می کنم هستین! سهند آهی کشید و صیغه یابی تلگرام تصمیم گرفت قفل این سکوت را بشکند.