ابروم الان میره با تته پته گفتم من دوست دارم همسريابى شيدايى خییلی لایت باشه. درسته عقد و عروسی داداشمه ولی من اصلا همسريابى شيدايى غلیظ دوست ندام اها. باشه. میدونم چیکار کنم شروع کرد به ارایش کردنم.. یه یه ساعتی زیر دستش بودم. کم کم داشتم کلافه میشدم که با جمله ی تموم شد همسريابى شيدايى از جام پاشدم.. تا خودم و تو ایینه دیدم هنگ کردم. وای این منم ؟ بابا دمش گرم چه سايت همسريابى شيدايى کرده! چه خوشمل شدم! رفتم جلو ایبنه و نگاه دقیق به صورتم کردم...
عالی بود حرف نداشت برگشتم طرف میشا و همسريابي شيدايي ازدواج دايم اونا داشتن باهم حرف میزدن تا منو دیدن هنگ کردن شمییم! میگن ارایش لولو رو تبدیل به هلو میکنن راست میگن... خیلی بیشعوری سايت همسريابى شيدايى اون دوتام خیلی خوشگل شده بودن. داشتیم صحبت میکردیم کع گفت خانوما استراحت کنین من تا کیم ساعا دیگع برمیگردم فق تا اون موقع لباساتون و تنتون کنین... اوه اوه گفت لباس سریع گوشیمو در اوردم رفتم یه گوشه و زنگ زدم به سامیار جانم؟ سلام همسريابي شيدايي ازدواج دايم من تو ارایشگاهم باید لباسمو بپوشم.. قصد نداری بیای؟ همسريابي شيدايي بلند خندید و گفت حرص نخور عزیزم تو راهم کی میرسی؟ 10من دیگه اکی..
کمک میکرد همسريابي شيدايي ازدواج دايم لباسشو تنش کنه
فقط لباسه اندازم باشه هست مطمئن باش.. اکی فعلا بای گوشی انداختم تو کیفم میشا داشت کمک میکرد همسريابي شيدايي ازدواج دايم لباسشو تنش کنه. بعد از 10مین سامیار تک زد. ..سریع از سالن رفتم بیرون و به خزمتکاری که بیرون بود گفتم ببخشید من واسم لباس اوردن لطف میکنین برین بگیرین! ؟ بله حتما اخ جون حالا همسريابي شيدايي صورتمو نمیبینه...
اینجوری بیشتر تو خماری میمونه مننظر نشستم رو صندلی که خدمتکار با به پاکت بزرگ خیلی شیک اومد تو... بفرمائین ممنونم با ذوق رفتم تو سالنی که بچه ها بودن. خب خب لباس منم رسید سايت همسريابي شيدايي بده ببینم که مردم بس که پرسیدم چه شکلیه و تو هیچی نگفتی همسريابي شيدايي تا لباسو در اورد لباس باز شد و کلی گل رز قرمز رنگ ازش افتاد پایین. . دهن سه تامون باز موند سايت همسريابى شيدايى عجب فروشگاه باحالیه از این به بعد بریم پیش ابن خرید کنین خخخ بیچاره خبر نداشت اینا همع کاره سامیار
سايت همسريابي شيدايي رفت جلو ایینه
میشا از بالای لباس گرفت و اورد بالا تا هممون ببینیم چه شکلیه که از رنگ و مدلش هممون محوش شدیم سايت همسريابي شيدايي رفت جلو ایینه و لباسو گرفت تا از تو ایینه کامل ببینش... لبخندی رو لبم اومد. ..دیوونه سامیار همسريابي شيدايي ازدواج دايم وای سايت همسريابي شيدايي منفجر شی خیلی نازه رفتم از همسريابي شيدايي گرفتم لباس و گفتم خب بسه وقت نداریم بپوشین لباساتون و که الان همسريابى شيدايى میاد سریع به کمک بچها لباس و پوشیدم. ..تا سايت همسريابى شيدايى زیپ و بست گفت خب تمومه با استرس رفتم جلو ایینه. .وای بهم بیاد اندازش اینجوری که من میبینم مشکلی نداره... سرمو اوردم بالا و چشامو باز کردم باز بالا به پائین. ...پائین به بالا نیشم تا بناگوش کش اومد از دیدن خودم خر کیف بودم... لباس فیکس تنم بود. ..بدجوری بهم میومد. ..کمرمو قشنگ نشون میداد..