سایت همسریابی هلو


ورود به بزرگترین کانال همسریابی از لینک زیر

سریع گوشیمو از تو کیفم دراوردم شماره ی کانال همسریابی هلو گرفتم. بعد از چندتا بوق برداشت. سلام جناب رادفرم کانال همسریابی هلو سلام چیزی شده؟

ورود به بزرگترین کانال همسریابی از لینک زیر - همسریابی


عکس های کانال همسریابی

شماره ی کانال همسریابی هلو گرفتم

سرمو به نشونه ی اره تکون دادم.... از ماشین پیاده شد وارد باغ شد...... سریع گوشیمو از تو کیفم دراوردم شماره ی کانال همسریابی هلو گرفتم... بعد از چندتا بوق برداشت.... سلام جناب رادفرم کانال همسریابی هلو سلام چیزی شده؟ بله راستش با کانال همسریابی تو راه فرودگاه تماس گرفته شد نمیدونم چی بهش گفتن که دور زد الانم اومدیم در یه باغ بزرگ..... اگه میشه اینجایی که من هستمو موقعیت شناسی کنید تا من برم داخل کانال همسریابی شیدایی ببینم چخبره؟ کانال همسریابی هلو باشه الان به. سروان مهرانی میگم تا ببینه کجای شهرین؟

در کانال همسریابی مشهد بسته بود

فقط مواظب خودت باش اطاعت... گوشیو قطع کردم.... از ماشین.پیاده شدم.... در کانال همسریابی مشهد بسته بود.... مجبور بودم از رو دیوار برم بالا دیوارش زیاد بلند نبود رفتم عقب خیز گرفتم پریدم دستمو به دیوار گرفتم رفتم بالای دیوار اول خوب برسی کردم کسی نباشه.... کسی نبود...... اروم از دیوار پریدم.... یواش یواش قدم برداشتم تا رسیدم به خونه ای که ته کانال همسریابی شیدایی ساخته بودن......... از پنجره سرک کشیدم.... کانال همسریابی و دوستیابی رو دیدم که وسط اتاق هی راه میرفت وبا مردی که پشتش به من بود حرف میزد گوشامو تیز کردم تا بفهمم چی میگه؟ اهورا؛ یاور تو اینجا چه غلطی میکردی؟ یاور؛ اقا اصلا تقصیر ما نبود یدفعه صدای جیغ وفریاد اومد وقتی رفتیم دیدم خودش کشی کرده کانال همسریابی دائم حالا من چه خاکی تو سرم بریزم هااااااااااان

تو بگو چیکار کنم د حرررررررررف بززززززززن حالا به ارسام چی میخوای بگییییییییی یاور؛ اقا نزارید جناب مهندس بفهمن منو میکشن اهورا؛ حالا با این جنازه چیکار کنیم یاور؛ نمیدونم خودم میبرم یه جایی گم وگورش میکنم..... کانال همسریابی دائم لازم نکرده.... همین جا باشه تا خودم عصر ساعت 5بیام یه کاریش بکنم یاور؛ باشه اقا هرچی شما بگین..... سریع از کانال همسریابی شیدایی خارج شدم..... تو این باغ یه خبری بود..... اگه حدسم درست باشه این همون باغی که دخترارو میارن نگهداری میکنن وبعدم میفرستن اونور اب.... اگه همینجوری باشه دیگه چیزی نمونده تا دستگیر شدن باند... سوار ماشین شدمو خودمو بیخیال نشون دادم.... وقتی کانال همسریابی سوار ماشین شد گفتم؛ چقدر دیر کردی زود باش نیم ساعت دیگه پرواز میپره ها کانال همسریابی دائم امروز نمیتونیم بریم تهران چرا؟ اهورا: اونش دیگه به تو ربطی نداره دیگه هیچ حرفی نزدم چه بهتر اینجوری بیشتر میتونستم بفهمم اینجا چخبره.....

تا رسیدیم هتل..... اتاقامون رو پس گرفت.... سوار اسانسور شدم...... کانال همسریابی کلافه بود.... اون علاوه بر خلافکار قاتلم بود دلیل از این منطقی تر نمیتونستم واسه دلم بیارم تا دور کانال همسریابی و دوستیابی رو خط بکشه ازش متنفر شده بودم..... مگه اون دختر چه گناهی کرده بود........ وارد اتاقم شدم باید رفتارای کانال همسریابی تلگرام رو چک میکردم......... ببینم کجا میره...... با کانال همسریابی هلو تماس گرفتم وگفتم پرواز لغو شد بهشون گفتم فکر کنم اون همون باغی که دخترارو نگهداری میکننن بعدشم از مرز خارجشون میکننن.... کاش حدسم درست باشه....... اینجورکه کانال همسریابی میگفت عصر قرار شدساعت 5بره خودش اون جنازه رو گم وگور کنه باید همراش میرفتم.......

زنگ زدم به پرسنل هتل درخواست اژانس کردم واسه ساعت 5تاکیید کردم همون ساعت...... باید میفهمیدم چخبره.... ساعت 5که شد از اتاقم اومدم بیرون..... وارد اسانسور شدم..... پرسنل هتل گفت که اژانس منتظرمه...... سوار اژانس شدم.... سلام راننده؛ سلام کجا تشریف میبرین؟ فعلا هیچ جا اون ماشینو باید تعقیب کنیم راننده؛ خانوم خواهشا منو وارد این بازیا نکنین از تو جیب مخفی مانتوم کارت شناساییم که نشون میداد دراوردم ونشونش دادم و گفتم رادفر هستم پس کاری که میگمو انجام بده راننده که یکم ترسیده بود گفت ببخشید من نمیدونستم شما کانال همسریابی تلگرام هستین الانم دیگه هیچی نگو واون ماشینو تعقیب کن.... پشت سر کانال همسریابی و دوستیابی راه افتادیم.....

داشت به طرف کانال همسریابی مشهد میرفت

داشت به طرف کانال همسریابی مشهد میرفت....... وقتی رسید به کانال همسریابی مشهد ده متر اونور تر اهورا وایسادیم..... کانال همسریابی تلگرام وارد باغ شد بعد از چنددقیقه کمک مرد دیگه ای پتویی که مشخص بود ادم گذاشته بودن توش و گذاشت صندوق عقب ماشین دیگه ای واز اونجا دور شد..... دنبالش رفتیم یه جایی نزدیک بیمارستان پیاده شد...... صندوق عقبو بالا زد سریع از اونجا رفت.... این چه کاری بود کرد.... چندنفر وقتی متوجه جنازه شدن اونو به بیمارستان متنقل کردن..... به اژانس گفتم بره هتل نباید دیر تر از کانال همسریابی تلگرام میرسیدم...... حدودا نیم ساعت بود که تو ترافیک بودیم..... حالا اگه دیر تر از کانال همسریابی و دوستیابی برم شک میکنه.... بعد از چنددقیقه بالاخره ترافیک باز شد.... وقتی رسیدم هتل پول اژانسو حساب کردمو وارد هتل شدم....

مطالب مشابه


آخرین مطالب