سایت همسریابی 2همدل سینی رو گذاشت رو میز و نشست لبه ی تخت. دستمو گرفت. اینقدر داغ بود که کشیدم بیرون چقدر سردی ني ني سايت همسريابي 2همدم! هه. اون داغه من سرد. چه جالب پاشو یه چیزی بخور فردا باید بریم ایران. بلیط هارو سایت همسریابی 2همدم اورده با تعجب نگاهی بهش کردم. زمزمه کردم. ایران! ؟ چیکار کنم! حالا همه خبر دارن از طلاق منو و سامیار، چجوری طاقت بیارم! سامیار سامیار لعنتی! اشکی از گوشه ی چشم چکید سریع پاکش کردم. به درک منکه کاری نکردم اونه که گناهکاره!
چقدر دوست داشتم با سامیار از این سفر برگردیم! دوتامون خوشحال دوتامون سرحال. کی فکرشو میکرد؟ اینجوری بشه؟ من؟ شمیم راد! یه روز سرنوشتم این باشه که طلاق بگیرم؟چقدر مامان بابا خواستن باهام حرف بزنن ولی چیکار کنم! اگه جوابشون و میدادم و صدای غمگینشون و میشنیدم بخاطر اوناهم که شده تحمل میکردم این زندگی! ني ني سايت همسريابي 2همدم؟ با چشای گرد شده به سایت همسریابی 2همدل نگاه کردم. ای بابا چرا نمیفهمی از اون موقعی صدبار تکونت دادم و صدات زدم! سایت همسریابی دوهمدل میشه تنهام بزاری! نه تا غذا نخوری نمیرم. سینی رو گذاشت رو پاش و قاشق پر کرد. اورد جلو دهنم. فقط نگاهش کردم.
سکوت ني ني سايت همسريابي 2همدم! بخاطر من!
شمیم جان باز کن دهنتو. سکوت ني ني سايت همسريابي 2همدم! بخاطر من! سکوت قاشق اورد پائین. زل زد تو سايت همسريابي 2همدل منم همینطور تو چشای قشنگش زل زدم. ني ني سايت همسريابي 2همدم احساس کردم داره فرق میکنه. من بمیرم ولی چشای تو خیس نشه. تو چشاش پر از اب شد. نریز سایت همسریابی دوهمدل التماست میکنم منو بکش ولی نزار بریزه! ای شمیم بمیری بمیری که سایت همسریابی 2همدل و داداشت و همه کست و ناراحت نکنی! بغضی از دیدن اشک سایت همسریابی دوهمدل تو گلوم بود و نمیتونستم قورت بدم. داشت سايت همسريابي 2همدل به چشمام سرایت میکرد ولی اگه گریه میکردم بدتر بود.
با دیدن قطره اشکی که ریخت پائین از چشماش نتونستم کنترل کنم سايت همسريابي 2همدل خیس شد. سریع قاشق و برداشتم و کردم تو دهنم. شروع کردم به خوردن تند تند میخوردم و هنوز نجوییده قورت میدادم. اشک میریختم و قاشقارو پر میکردم. سایت همسریابی 2همدل زل زده بود به منو و حرکاتم. بهش نگاهی کردم لبخندی زد و اشکاشو پاک کرد. قاشق بعدی و داشتم پر میکردم که دستشو گذاشت رو دستم بسه میخوای خودتو خفه کنی! ارومتر بخور. یه لحظه احساس کردم نمیتونم نفس بکشم و غذا تو گلوم گیر کرده.
سایت همسریابی 2همدم که فهمید چی شد سریع اب ریخت
دستمو گذاشتم رو گلوم و سعی میکردم نفس عمیق بکشم سایت همسریابی 2همدم که فهمید چی شد سریع اب ریخت واسم و گرفت دم دهنم. هیع هیع نمیتونستم نفس بکشم. اب و ریخت تو دهنم اینقدر گیر کرده بود که پائین نرفت دست شهریار و گرفتم و فشار دادم. سایت همسریابی دوهمدل که داشت کم کم میترسید بلند داد زد سایت همسریابی 2همدم فرهاد در باز شد و سایت همسریابی 2همدم اومد تو. با دیدن من که دارم کبود میشم پرید پشتم و چندتا محکم زد پشتم. ترسیده بودم. صحنه ی بدی بود احساس میکردم مرگ هی داره نزدیک و نزدیک تر میشه.