مطمئن نیستم.. . اما.. . چیزی که می گه.. . خب.. . جریان مال نیست.. . پونزده سال پیش؟ مهران سرش را گرفت ونفسش را به زحمت بیرون فرستاد خیلی بیشتر! برادر بزرگ تر سایت همسریابی دو همدل. .. سایت همسریابی دو همدم جدید بانک بود... سایت همسریابی دو همدم. .. دست مون خیلی باز بود و. .. سرش را با تاسف تکان داد منم راه اونا رو رفتم. .. مزه ی پول و. .. همون جریان سایت همسریابی دو همدلی اقتصادی. .. سر سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید پایین افتاد و سرگرد بلند شد، برگه ای برداشت و با خودکار روی میز جلوی سایت همسریابی دو همدل جدید گذاشت: اسامی کسایی که مثل تو پاشون گیرِ و اون کسایی که حدس می زنی، جای هستن، این جا بنویس...
دقت کن کسی جا نیفته. .. من باید زودتر از، پیداشون کنم. برگشت سمت در و به منشی اش داد، در اتاق بماند. با این کارش راحت تر شده بود و باید به نگرانی هایش سر و سایت همسریابی دو همدم می داد. وارد اتاق نیما شد و با سایت همسریابی دو همدل تماس گرفت. خیلی طول نکشید که صدایش را شنید: سالم سایت همسریابی دو همدل جدید.
اسم این سایت همسریابی دو همدلی است
کجایید شما؟ یه ادرس پیدا کردیم تو مرکز شهر، یه خونه است که به اسم این سایت همسریابی دو همدلی است. کدوم آقا؟ هومن دلیری. .. همونی که تو تصادف همراه زن و بچه اش کشته شده. .. سايت همسريابي دو همدل همه شون شدن؟ فکر می کنم نه! ادرس یکی از فامیالشون رو هم پیدا کردیم اونجا هم سر می زنیم. .. خوب بگردین اما مراقب باشید هر دو تا تون. بله. .. سایت همسریابی دو همدل هر اتفاقی افتاد، احساس خطر که کردین، توی خیابون سايت همسريابي دو همدم بمونید. به هیچ عنوان وارد خونه اش نمی شین. مطمئن که شدین، زنگ بزنید که نیرو بفرستم.
اگر سر سایت همسریابی دو همدم جدید کاری کنید هر دو تا تون رو می کنم. متوجه این؟ بله نگران نباشید. دیگه اتفاق افتاده باید من فردا رو تحویل بدم. .. سایت همسریابی دو همدل جدید راحت می گیرمش. . نفسی کشید و آهسته گفت: مراقب سايت همسريابي دو همدل باش... اون یه کم سر به هواست! منتظر تماستون سایت همسریابی دو همدم نباشید چشم. .. با سایت همسریابی دو همدل تلفن را قطع کرد. این که در آن بلبشوی ذهنش، دوباره درگیر سايت همسريابي دو همدل شده بود، لبخند را روی لبانش نشاند.
خانه ی سايت همسريابي دو همدم هستند
خیلی وقت بود، بهانه ای برای این جور نگران شدن، نداشت! با آهی که کشید، به مازیار زنگ زد و وقتی متوجه شد، نزدیک خانه ی سايت همسريابي دو همدم هستند، دستور تاکید داد، حتی اگر سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید بود، در خانه را خودشان باز کنند. . تلفن را قطع کرد و این بار به خانه ی پدری اش زنگ زد. خوشبختانه خانواده اش، بسیار سایت همسریابی دو همدلی بودند. خیالش از بابت امکانات خانه راحت بود. سه نفر از افرادش هم جلوی در خانه می دادند اما همین که با مادرش صحبت کرد و مطمئن شد که حالشان خوب است، از استرسش کم کرد.
گوشی بی سیم دستش بود که وارد اتاقش شد: سایت همسریابی دو همدلی این آقا می گه کاری که گفته بودین رو انجام داده. .. سایت همسریابی دو همدل جدید به سمت اتاقش رفت. مهران سر جایش به پشتی مبل تکیه داده بود و خیره ی برگه ی روی میز مانده بود. سايت همسريابي دو همدل برگه را برداشت تا نگاه او هم سايت همسريابي دو همدم بیاید. نگاهی به سیزده اسمی که بعضی آشنا بودند، انداخت: همین تعداد؟ بله. .. تا جایی که من می دونم سایت همسریابی دو همدم جدید بودیم. باقی اگر باشن، باید از خودشون بپرسید. .. میان اسامی، دیدن نامی، اخم هایش را در هم فرو کرد.