بعد از پک عمیق بعدی، فیلتر سیگار را آهسته از شیشه پایین انداخت. چه خبر از زندگیت علی؟! علی شانه ای ازدواج موقت و صیغه یابی انداخت: هیچی! فعال یکی من می زنم تو سرش، یکی اون! تو سر زنت؟! خنده ی علی، تعجب را بیشتر مهمان صورت ازدواج موقت و صیغه یابی در تهران کرد: نه بابا! سر زندگی! سر ایشون کی جرات داره بزنه! این طوری نگامون نکنید که، می ریم خونه، موش می شیم! نیما رو مطمئنم!
اما رو تو حساب دیگه ای می کردم! دوباره صدای خنده ی علی بلند شد: اتفاقا بهتره روی نیما حساب باز کنید! امروز همچین با جذبه می گفت داریم دیر می یام که من جای یاسمین، ترسیدم! خنده های ازدواج موقت و صیغه یابی هلو لبخند را روی لبان او هم نشاند: این جور می گه بعد می ره خونه از دلش در می یاره! ازدواج موقت صیغه یابی دیگه! چیزی که من ندارم! به قول رژین نهایت کارم مسخره بازیه! تو مشکلت اینه که خیلی بی خیالی. یه کم جدی نمی گیری همه چیزو.. . جدی که بگیرم همیشه دعواست! نه دوست دارم و نه حوصله ام می کشه.. . ازدواج موقت و صیغه یابی در تهران نیم نگاهی به سمتش انداخت و شیشه ی پنجره را ازدواج موقت و صیغه یابی کشید: سایت ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران جور پیش کسی بگی، فکر می کنه زنت هر روز باهات دعوا می کنه! می کنه دیگه! شش ماهه دارم بهش می گم بچه دار شیم، هر بار بهونه می یاره. منم مثال نمی فهمم مادرش اجازه صادر نکرده!
ازدواج موقت و صیغه یابی هلو با تعجب سرش را کمی جلوتر برد
کانال ازدواج موقت و صیغه یابی تلگرام نچی کرد و سرش را آهسته تکان داد: اینو تقصیر اون ننداز! اگر بخوای می شه! ازدواج موقت و صیغه یابی هلو با تعجب سرش را کمی جلوتر برد و به صورت جدی سایت ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران خیره ماند! من ؟ می خوام دیگه! نمی شه که! نمی خوای! اگر می خواستی می رسیدی بهش! ازدواج موقت صیغه یابی! ؟ حرفی می زنید ها! من چی کار می تونم کنم وقتی از شش راه مطمئن جلوگیری می کنه که یه وقت نشه! این بار سایت ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران به جای کانال ازدواج موقت و صیغه یابی خندید و خودش با ناراحتی به صندلی تکیه داد: بخندین! اصال بچه رو شما انداختی تو ذهن من! وگرنه می خواستم چی کار! به من چه مرد حسابی! نداشته باش!
اما کم کاری خودت رو گردن کسی ننداز! علی کالفه پوفی کشید و دوباره خودش را جلو تر کشید: خب چه غلطی کنم؟ یعنی شما بودی چه طور راضیش می کردی؟! ازدواج موقت و صیغه یابی در تهران شانه ای ازدواج موقت و صیغه یابی انداخت: مطمئنا گزینه ی اولم کتک بود! علی پوزخندی زد و دستش را در هوا تکان داد: همین طورم بهم می گن خشنم! محض ازدواج موقت و صیغه یابی در تهران بهش نگفتم چشمت ابرویی هم هست! پس از گزینه ی زبون استفاده کن! چه طور؟ متقاعدش کن! کردم، نمی شه! چرا مادرش مخالفه؟ چون بچه ی برادرش یک سالشه! گفته تا این دو سالش نشه حق نداره هیچ کدوم از بچه هاش، بچه ی دیگه ای بیاره! ابروی سایت ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران با تعجب ازدواج موقت و صیغه یابی رفت: عجب آینده نگر ه این بشر! خوشم اومد! بله! ممنونم! دیگه راه کار نداری؟! کانال ازدواج موقت و صیغه یابی تلگرام دستش را روی فرمان عوض کرد.
خب. .. توی عمل انجام شده قرارش بده! ازدواج موقت صیغه یابی سری تکان داد و به صندلی تکیه زد: نمی شه. .. یعنی تاثیری نداره! می گم که حواسش هست! یه کانال ازدواج موقت و صیغه یابی تلگرام جنگی می گه، اگر دشمنت توی قلعه ست و فقط در حال کانال ازدواج موقت و صیغه یابی کردنِ، اگر دایم بهش حمله کنی، هیچ وقت پیروز نمی شی و فقط تلفات از دست می دی! علی حرف ها را با خودش تکرار کرد تا بهتر بفهمد. بعد با اشتیاق به سمتش برگشت: خب؟! پس باید چی کار کرد؟ دو راه داری! یا این که بتونی بفرستی تو قلعه! و یه جوری از توی خودشون رخنه کنی تا پیروز بشی و راه دوم اینه که تو هم کانال ازدواج موقت و صیغه یابی کنی! بشینی تو اردوگاهت و نگاه کنی!