بله می شناسم. همکار و دوستم بودن.. . این بار سايتهاي صيغه يابي رايگان عصبی شدکیانوش هاتف رو هم؟ چه ربطی دارن؟ سایتهای صیغه و ازدواج موقت با خونسردی به مبل تکیه داد و دستانش را روی سینه جمع کرد: ربطشون اون جاست که همه به یک روش دارن کشته می شن... و عجیب تر این که همه با هم ارتباط دارن و داشتن! اشتباه می کنید.. . . سایتهای صیغه یابی مجاز دستش را به سمت او گرفت: بله! قبال مرده بود! اما این دلیل نشد که قاتل ازش انتقام نگیره! سایتهای صیغه یابی صبح رفته سنگ قبرش رو حسابی شکونده! تعجب میان صورت مرد سایتهای صیغه موقت عجیب نبود. با دهان نیمه باز خیره ی صورت سایتهای صیغه بود.
ببعد از چند لحظه بلند شد و کنار پنجره ی کوچک اتاق که رو به کوچه باز می شد، ایستاد. سایتهای صیغه و ازدواج موقت هم ترجیح داد کمی صبر کند. چند دقیقه ی بعد؛ افشین با نفس عمیقی که کشید، به سمتشان برگشت و به پنجره تکیه داد برای چی اومدین سراغ من؟! می خوایم ربط این سایت های معتبر صیغه یابی رو پیدا کنیم. شما یکی از دوستان مشترک اون ها هستین! سایتهای صیغه یابی چه ربطی داره! سایتهای صیغه یابی مجاز نفسش را بیرون فرستاد و با آرامش جواب داد: شاید نفر بعدی شما باشید! افشین بهت زده، پایش را کمی عقب کشید. نگاه هراسانش روی صورت سایتهای صیغه و ازدواج موقت می دوید و سر ش ناباورانه تکان خورد: چرا.. . چرا من؟
سایتهای صیغه موقت این جریان از اون چیزی که فکر می کنید بزرگ تره
نه.. . امکان نداره! سایتهای صیغه بلند شد و به سمتش قدم برداشت: ببینید آقای سایتهای صیغه موقت این جریان از اون چیزی که فکر می کنید بزرگ تره.. . مسلما کسی که داره این جور دوستای شما رو می کشه، به خاطر وامی که بهش ندادین، نیست! سايتهاي صيغه يابي رايگان ابروهای افشین به آنی در هم فرو رفت و خشن تر از قبل، گفت: به من هیچ ربطی نداره این قضیه.. . این که من با یکی دوستم دلیل نمی شه شریک جرمش باشم که! پس اینو قبول دارید یه جرمی اتفاق افتاده و این قاتل، اتفاقی ادم نمی کشه؟! مردمک های قهوه ای رنگ افشین، روی صورت سایتهای صیغه می گشت. سرگشتگی اش چیزی نبود که از چشمان سایتهای صیغه یابی مجاز دور بماند!
آقای باید همکاری کنید... ممکنه جون ِ.. . بهتون گفتم من نه چیزی می دونم و نه کاری کردم! این همه دیگه کارمند و دوست من توی اون بانک دارم! به من چه مربوطه؟! سایتهای صیغه و ازدواج موقت سرش را سايتهاي صيغه يابي رايگان و پایین کرد: بله. .. حق باشماست ببخشید مزاحم شدم. ..سایتهای صیغه یابی! بی حرف دیگری به سمت در رفت و سایتهای صیغه موقت هم هاج و واج دنبالش راه افتاد. بیرون در، پسر جوان افشین، با لبخند منتظرشان بود: تشریف می برید سایتهای صیغه یابی مجاز؟ می خواستم میوه بیارم. سایتهای صیغه هم لبخندی زد و آهسته روی بازوی پسر جوان، ضربه ی آرامی زد: ممنونم. .. ببخشید مزاحم شدیم. -نه خواهش می کنم. با خداحافظی کوتاهی از خانه ی افشین میامی بیرون امدند و همراه هم به سمت خیابان راه افتادند. چند قدم که فاصله گرفتند، سایت های معتبر صیغه یابی آهسته پرسید: -قربان بپرسم؟! اوهوم!