حواسم هست... فقط حرف سايت حافظون صيغه می زنی! با یه تی شرت! توی این سرما؟! باور کن سردم نیست! همان لحظه عطسه ای کرد. نرگس با تاسف سری تکان داد و خودش شروع به خنده کرد: این الکی بود! پیش می یاد دیگه! نرگس چند لحظه با اخم نگاهش کرد تا این که سهند گفت: آرش خوابید؟ نرگس با یاد اوری گریه های پسر کوچک، فعال مشکل صيغه ياب را فراموش کرد: سهند این بچه خیلی اذیت می شه طفلی... مامان باهاش صحبت کن... ببین می تونی ازش بپرسی چیزی دیده یا نه سایت صیغه موقت هلو....
همش از مامانش حرف می زنه و یه پسر که می گه دوستمه. اسمش سایت صیغه موقت... می گه تو خونه مون بازی می کردیم. خیلی گفتم فامیلی داره یا نه. سایت جدید حافظون می گه نه. فقط یه خاله مطهره گفت دارم و یه عمو که خیلی این عمو رو دوست داشت. همینی که می گه برام می خواست اتاق درست کنه. سهند روی تخت دراز کشید: تکلیفش مشخص می شه. بعد ببینم چی کارش می شه کرد. کاش خانواده اش پیدا می شدن. آره.. . با آه دوباره ی سهند، چشم نرگس به اسلحه ی روی میز افتاد: سهند خواهش می کنم اسلحه تو این جا نذار.
سایت صیغه موقت هلو با اخمی
این بچه اینجاست من نگرانم.. . سهند نیم خیز شد و اسلحه را برداشت و زیر بالشش گذاشت. سایت صیغه موقت هلو با اخمی، دستانش را به کمر زد: خب اونجا خطرناکه می ذاری! لبخند صيغه ياب بدتر عصبی اش می کرد: از دست تو سهند دیگه نمی دونم چی کار کنم! -هیچی! برین بخوابید! فعال یه مهمون اوردم براتون حوصله تون سر نره! نرگس قصد خروج داشت اما با این کلمه های آخر برگشت: خجالت بکش! سايت حافظون صيغه باید بچه ی تو این جا بود. سهند بی حرف، با همان لبخند، خیره اش بود! نرگس هم ترجیح داد چیزی نگوید و از اتاق بیرون برود.
در که بسته شد، نفس مانده در سینه اش را بیرون فرستاد و دست از فشار دادن فک هایش برداشت! نگاهش به سقف بود و در فکر که کم کم چشمانش سنگین شد. نفهمید چه قدر گذشت اما با صدای زنگ موبایلش، ترسیده سر جایش نشست. قلبش با شدت به سینه اش می کوبید. دست برد و گوشی را برداشت با دیدن شماره ی سایت صیغه موقت اخمی کرد: صيغه ياب؟ سهند. .. یکی تو خونه ست. .. خونه ات؟ آره. .. مطمئنی ؟ اوهوم. .. ندارم. .. سایت ازدواج موقت رایگان تو کجایی ؟ توی حموم! سایت جدید حافظون. .. گوشی رو قطع نکن. به آنی بلند شد و شلوارش را اول پوشید، برداشت و بی آن که تی شرتش را عوض کند، فقط سایت صیغه موقت را چنگ زد و از اتاق بیرون دوید. نفهمید چه طور ماشین را از حیاط بیرون آورد. در آخرین لحظات متوجه بیرون آمدن پدرش از خانه شد و بی آن که در حیاط را ببندد خارج شد... گوشی را کنار گوشش گذاشت
سایت صیغه موقت را آهسته صدا کرد
سایت صیغه موقت را آهسته صدا کرد: -سايت حافظون صيغه ؟ صدای نفس هایش را می شنید و همین خیالش را راحت کرده بود. -سایت جدید حافظون خوبی سکوت آلما نگرانش کرد و پایش را بیشتر روی پدال گاز فشار داد. به زحمت لرزش دستانش را کنترل کرده بود تا بتواند به خوبی از پس رانندگی با این سرعت سایت صیغه موقت هلو بر بیاید. زمانی که وارد خیابانی شد که آپارتمان سايت حافظون صيغه آنجا قرار داشت. ماشین را پارک کرد و نگاهی به ساختمان پنج طبقه ی رو به رویش انداخت. دانیال هم ساکن همین مجتمع بود، اما او هم خانه نبود.
گوشی را کنار گوشش گذاشت و سایت ازدواج موقت رایگان را صدا زد. اما هیچ صدایی نبود. -سایت صیغه موقت هلو. .. خواهش می کنم. نگاهی به زنگ ها انداخت