سایت همسریابی هلو


سایت خلوت و باحال برای همسریابی

بلند شد و به سمتش قدم برداشت: ببینید آقای میامی، این جریان از اون چیزی که فکر می کنید بزرگ تره... سایت هلو صیغه یابی کسی که داره این جور بود

سایت خلوت و باحال برای همسریابی - سایت خلو


سایت خلو

بله می شناسم. همکار و دوستم بودن... این بار مرد سایت خلو شدکیانوش هاتف رو هم ؟ -چه ربطی دارن؟ سایت هلو ازدواج با خونسردی به مبل تکیه داد و دستانش را روی سینه جمع کرد: ربطشون اون جاست که همه به یک روش دارن کشته می شن... و عجیب تر این که سایت هلوبان با هم ارتباط دارن و داشتن! اشتباه می کنید... سایت هلو همسر... سایت هلو پنل کاربری دستش را به سمت او گرفت: بله! قبال مرده بود! اما این دلیل نشد که قاتل ازش انتقام نگیره! سایت خلو صبح رفته سنگ قبرش رو حسابی شکونده! سایت هلو میان صورت مرد اصال عجیب نبود.

با دهان نیمه باز خیره ی صورت سایت هلو بود. ببعد از چند لحظه بلند شد و کنار پنجره ی کوچک اتاق که رو به کوچه باز می شد، ایستاد. سایت هلو پنل کاربری هم ترجیح داد کمی صبر کند. چند دقیقه ی بعد؛ افشین با نفس عمیقی که کشید، به سمتشان برگشت و به پنجره تکیه داد -برای چی اومدین سراغ من؟! می خوایم ربط این قتال رو پیدا کنیم. شما یکی از دوستان مشترک اون ها هستین! سایت هلو کیش چه ربطی داره! سایت هلو نفسش را بیرون فرستاد و با آرامش جواب داد: -شاید نفر بعدی شما باشید!

سایت هلو ازدواج می دوید

افشین بهت زده، پایش را کمی عقب کشید. سایت خلو هراسانش روی صورت سایت هلو ازدواج می دوید و سر ش ناباورانه تکان خورد: -چرا... چرا من ؟ نه... امکان نداره! سایت هلو  بلند شد و به سمتش قدم برداشت: -ببینید آقای میامی، این جریان از اون چیزی که فکر می کنید بزرگ تره... سایت هلو صیغه یابی کسی که داره این جور دوستای شما رو می کشه، به خاطر وامی که بهش ندادین، نیست! گره ی ابروهای افشین به آنی در هم فرو رفت و خشن تر از قبل، گفت: -به من هیچ ربطی نداره این قضیه... این که من با یکی دوستم دلیل نمی شه شریک جرمش باشم که! -پس اینو قبول دارید یه جرمی اتفاق افتاده و این قاتل، سایت هلو ادم نمی کشه؟! مردمک های قهوه ای رنگ افشین، روی صورت سایت هلو ازدواج می گشت.

سرگشتگی اش چیزی نبود که از چشمان سایت هلو پنل کاربری دور بماند! -آقای میامی باید همکاری کنید... ممکنه جون ِ... سایت هلو گفتم من نه چیزی می دونم و نه کاری کردم! این همه دیگه کارمند و دوست من توی اون بانک دارم! به من چه مربوطه؟! سایت هلو همسر سرش را سایت هلو صیغه یابی و پایین کرد: -بله.. . سایت خلو باشماست ببخشید مزاحم شدم.. . فعال! بی حرف دیگری به سمت در رفت و سایت هلوبان هم هاج و واج دنبالش راه افتاد. بیرون در، پسر سایت هلو همسر افشین، با لبخند منتظرشان بود: -تشریف می برید سایت هلو ؟ می خواستم میوه بیارم. سایت هلو پنل کاربری هم لبخندی زد و آهسته روی بازوی پسر جوان، ضربه ی آرامی زد: -ممنونم.. . ببخشید مزاحم شدیم. -نه خواهش می کنم.

سایت هلوبان آهسته پرسید

با خداحافظی کوتاهی از خانه ی افشین میامی بیرون امدند و همراه هم به سمت خیابان راه افتادند. چند قدم که فاصله گرفتند، سایت هلوبان آهسته پرسید: -قربان االن بپرسم؟! سایت هلو! -دوربین مدار بسته تو خونه اش داشت! -آره! -چرا ؟ سایت هلو ازدواج یک نخ سیگار کنار لبش گذاشت و بعد از روشن کردنش، جواب داد: چون می ترسه! دوربینا نو بودن. مارک خوبی هم داشتن! سایت هلو صیغه یابی فقط به خاطر جونشون پول خرج می کنن! با رسیدنشان به ماشین، دانیال چند لحظه کنار در ایستاد: -پس حتما نگرانه قاتل بره سراغش؟! -اره.. . وحشتناک هم می ترسه! پسرش راننده اش بود! سایت هلو کیش برگشت و نگاهی به کوچه انداخت: -انگار کسی هم جز خودش و پسرش زندگی نمی کرد...

مطالب مشابه


آخرین مطالب