به نظرم جدی بگیر یه کم! -چی رو؟ -همین تهدید رو! -جدی می گیرم! آلما تا خواست حرفی بزند که صدای زنگ موبایل سایت دوست یابی صیغه ای بلند شد. دوست یابی صیغه ای بلند شد و آلما ترسیده به سمت اتاق خواب برگشت. لحظه ای بعد، صدای سایت صیغه یابی جدید را شنید: سالم.. . بله.. . آهان.. . نه.. . نمی دونم.. . شما بخوابید.. . مگه اذیت می کنه؟ خب ؟.. . باشه.. . کانال دوست یابی صیغه ای.. . شب بخیر... صدایی نیامد و چند لحظه ی بعد، دوباره سهند، در حالی که پیراهنش را با تی شرت حلقه ای عوض کرده بود، رو به رویش نشست.
همسریابی و دوستیابی ایران صیغه کشید
من مزاحمت نمی شم یعنی دیگه برم! دوست یابی صیغه ای به جای سرش، مردمک هایش را همسریابی و دوستیابی ایران صیغه کشید و چند لحظه خیره اش شد تا سایت دوست یابی صیغه ای سرش را پایین بیاندازد مشکلمون حل شد؟! نگاه غم زده ی آلما، او را هم ناراحت می کرد. دست هایش را روی صورتش کشید و با نفس عمیقی به مبل تکیه زد: کانال دوست یابی صیغه ای کنار من سخت و تا حدودی مسخره ست... من خودم می دونم اخالقم یه طوریه که.. . سخته تحملش.. . نگاه الما را که دید، لبخند زد: -می تونی؟! دوباره شده بود همان مرد دوست داشتنی و با محبتی که آرامش میان چشمانش پرسه می زد. کانال صیغه یابی تهران با بغض سرش را و پایین کرد. این بار همراه تکان داد سرش، پلک هایش هم روی هم افتاد سخته سایت دوست یابی صیغه ای... کم بیاری من خودمو می کشم عقب! بهت گفته باشم! ببین من وقتم فعال برای است...
همین جمعه ها تازه اونم خانواده ام هست.. . مشکالت شخصیم.. . آلما که لبخند زد، شانه هایش را همسریابی و دوستیابی ایران صیغه انداخت: جنگ اول به از صلح آخ -منم مثل تو وقتم برای پایگاه ست... اما خب. .. تعطیالت اگر شیفت نباشم، دیگه چیزی نیست که وقتمو براش بخوام بذارم. .. کانال دوست یابی صیغه ای چند لحظه نگاهش کرد و با کشیدن آهی دوباره به جلو خم شد: مطمئنی؟
آره. .. در همین حد بمونه؟! سر آلما همسریابی و دوستیابی ایران صیغه و پایین شد. باشه! پس به می ذاریم! چی؟ توی، باید حواست باشه. وگرنه من دانم و تو! -باشه دوست یابی صیغه ای مراقبم! -اشه به نزدیک ترین دوستتم نباید فعال حرفی بزنی! وقتمون رو هماهنگ می کنیم. خوبه! ناراحتم حق نداری بشی، نتونستم! کانال صیغه یابی تهران این بار خندید باشه باقی قوانین رو هم خودم می دونم! مردمک های تنگ شده و اخمی که روی پیشانی سایت صیغه یابی جدید جا خوش کرد، دوباره او را خنداند: اون جور نگاه نکن!
دوستت دارم کانال صیغه یابی تهران
می شناسمت دیگه! می دونم چی می خوای و چی نمی خوای! مثل همسریابی و دوستیابی ایران صیغه خودش را جلو کشید و ادامه داد: دوستت دارم کانال صیغه یابی تهران! تو اعتراف نکردی اما. .. من می گم! برام مهم نیست چه طور باشی، این که سالمت ببینمت برام همیشه مهم بوده و هست. آخرش هم برام مهم نیست... همین که قبول کردی کنارت باشم، برام کافیه. .. با بلند شدن کانال دوست یابی صیغه ای جمله اش را قطع کرد.
کمی غمگین شد. نمی فهمید چرا دوست یابی صیغه ای تا این اندازه، تلخ و سرد برخورد می کند. چند لحظه گذشت و با دیدن ساعت، بلند شد. ابتدا خودش خواست داخل اتاق خواب برود و لباس هایش را بردارد اما یاد حرف سایت دوست یابی صیغه ای افتاد و ترجیح داد کنار دیوار بایستد! همسریابی و دوستیابی ایران صیغه با بشقابی میوه از آشپزخانه برگشت و با دیدن آلما سوالی نگاهش کرد: چی می خوای؟ می شه لباسامو بدی ؟ سایت صیغه یابی جدید بشقاب را روی میز گذاشت.