زنگ واحد آلما را فشار داد. بی آن که کسی آیفون را جواب بدهد، در باز شد. سهند را در دست گرفت و کشید. با ورودش به داخل ساختمان، برق راه پله ها به آنی روشن شد. جلوی آسانسور ایستاد و دکمه اش را زد. نگاهش به پله ها رسید و معرفی زن برای صیغه موقت بین دو انتخابش، ترجیح داد از پله ها معرفی صیغه موقت برود. این طور اگر قصد فرار داشته باشد حتما می توانست جلویش را بگیرد و نکته ی مثبت بعدی، غافلگیر نشدنش بود! کفش هایش را همان جا در آورد و آهسته اما به سرعت از پله ها معرفی صیغه موقت در تهران رفت. طبقه ی اول و دوم را که رد کرد، نگاهی به معرفی صیغه موقت انداخت، معرفی زنان برای صیغه موقت همه چیز عادی و آرام بود.
یک طبقه ی دیگر معرفی صیغه موقت رفت. هنوز به معرفی جهت صیغه موقت طبقه ی چهارم نرسیده بود که صدایی از آمد. بسته شدن در آهنی که مطمئنا برای پشت بام ساختمان بود، بر سرعتش اضافه کرد به آنی پله ها را معرفی صیغه موقت در تهران رفت. در نیمه باز و سوز سردی که در راه پله ها می پیچید، حدسش را به یقین تبدیل کرده بود. پایش که روی پشت بام رسید. نفس هایش را به زحمت بیرون فرستاد. با گشاد شدن مردمک هایش در تاریکی بهتر توانست اطرافش را ببیند. آهسته از پشت در ساختمان بیرون آمد.
پشت کولر ها و خرپشته گشت اما هیچ کسی نبود. فاصله با ساختمان کناری زیاد نبود، اما پریدن همین فاصله، هم آمادگی جسمانی خوب و هم جرات معرفی صیغه موقت در تهران می خواست که ظاهرا این آدم هر دو را به خوبی داشت! کنار پشت بام ها را گشت اما چیزی نیافت...سایت معرفی صیغه موقت حتی سایه ای. .. یاد معرفی صیغه موقت که افتاد، برگشت. جلوی در پشت بام چند لحظه ایستاد و به خوبی قفل شکسته را وارسی کرد. در را همان طور بست و به سرعت پله ها را پایین رفت. در بازی که رو به رویش بود، نگرانش می کرد. با احتیاط وارد خانه شد اما کسی را ندید. از همان جا آشپزخانه و بعد به سمت تنها اتاق خانه قدم برداشت. معرفی برای صیغه موقت...
معرفی صیغه موقت در تهران از آن جا تماس گرفته
صدایی که از طرف اتاق خواب شنید، بر سرعت قدم هایش اضافه کرد. گرچه داخل اتاق خواب هم کسی نبود! برگشت و با دیدن در حمام، یادش افتاد که معرفی صیغه موقت در تهران از آن جا تماس گرفته بود. در را باز کرد و با دیدنش سریع زمین گذاشت. معرفی جهت صیغه موقت در حالی که دست و پا و دهانش بسته بود، داخل حمام افتاده بود! -واستا. .. به سمت آشپزخانه دوید و با برداشتن کاردی، سریع برگشت: اول پا و بعد دست ها و بعد چسب روی دهانش را کند. وای. .. دست معرفی برای صیغه موقت روی دهانش نشست و معرفی برای صیغه موقت با برداشتن بلند شد.
به سمت در باز رفت و با پا که خواست در را ببند، یاد کفش هایش افتاد! نگاهش به سمت الما کشیده شد که وارد پذیرایی می شد: معرفی زن برای صیغه موقت به جایی دست نزن! برمی گردم. . سایت معرفی صیغه موقت رفت؟ تو دیدیش؟ کجا می ری؟ معرفی زنان برای صیغه موقت نفسی کشید و را به سمتش پرت کرد: بگیر اینو! برمی گردم! الما کنار در ایستاد و سهند دکمه ی اسانسور را زد. هر دو سکوت کرده بودند تا سایت معرفی صیغه موقت متوجه پای برهنه ی معرفی زنان برای صیغه موقت شد! کفشات کو؟ سهند کوتاه و عصبانی به سمتش برگشت و با اشاره ی چشم خواست داخل خانه شود. کاری که با ورود او به آسانسور معرفی زن برای صیغه موقت انجام داد. با برداشتن کفش هایش دوباره با اسانسور برگشت.