زیاد دور نشده بودند که مازیار باز هم تماس گرفت: -قربان یه خیابون یه طرفه سر راهش هست.... نرسیده به خیابون اصلی.. . نیلوفر اسمش چیه؟ خیلی خب! بازم بهم گزارش بده.. . اونجا رو تحت پوشش بذارید.. کانال صیغه یابی تهران. با سرعت بیش از حد موتور، تمام صورت و چشمانش را یخ بسته بود! اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت به خیابان مورد نظر رسیدند.
چت ازدواج موقت کوچه ی باریکی را نشان داد تا مسعود موتور را داخل پارک کند. پیاده که شد هندزفری را روشن کرد: مازیار ؟ قربان می یاد همون سمت! مطمئنم یه خیابون با شما فاصله داره. ما یه ترافیک توی خیابون قبلی ایجاد کردیم.. . بچه ها می گن هر وقت وارد خیابون شد.. . -خوبه.. . منتظرم.. رو به مسعود گفت: گوش کن مسعود، موتور همین جا باشه... باید خیلی عجله کنیم...
گروه چت تلگرام ازدواج موقت را در آورد
به هیچ عنوان تو حرف نمی زنی خب؟ باشه چشم فهمیدم. گروه چت تلگرام ازدواج موقت را در آورد و روی موتور گذاشت. یکی از سایت صیغه موقت را به مسعود داد و کاله دیگر را هم روی سرش کشید. را در آورد و همان لحظه، زنی با پسر نوجوانش، از خانه ای که دقیقا رو به روی آن ها بود بیرون آمدند. نگاه ترسیده و هاج و واج زن، چت ازدواج موقت را مجاب کرد را اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت بکشد. انگشتش را روی بینی و دهانش صیغه یابی پیامکی و به داخل خانه اشاره کرد: کانال صیغه یابی تهران هستیم برین تو. .. زن بی حرف به سرعت پسرش را داخل هل داد و خودش هم سریع وارد شد و در را محکم بست! گروه چت تلگرام ازدواج موقت را که دوباره روی سرش کشید، رو به مسعود گفت: مسعود تو در نیار... خیلی مراقب باش... سوار موتور شو.
زمانی که ماشین اومد، با موتور می یای جلوش و منم سوار ماشین می شم. .. گرفتی؟ مسعود سرش را و پایین کرد و روی موتور نشست. صدای مازیار باعث شد، گروه چت تلگرام ازدواج موقت به سمت خیابان برود: قربان نزدیکه ما هم راه افتادیم. .. خوبه. .. بگو بچه ها ما رو ساپورت کنن. .. صیغه یابی پیامکی. .. مراقب باشین. اشینش چیه؟ نوک مدادی. چت ازدواج موقت هندزفری را خاموش کرد و سایت صیغه موقت را بیشتر پایین کشید. سرش را کمی از کوچه بیرون برد. خیابان زیاد شلوغ نبود و می دانست تدبیر، کانال صیغه یابی تهران است.
مسعود اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت داد
ماشین را که دید، به مسعود اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت داد. موتور روشن شد و آهسته به سمت خیابان حرکت کرد. همین که ماشین به کوچه رسید، یک باره گاز داد و وارد خیابان شد. ماشین با صدای کشیدن ترمز های متوقف شد و گروه چت تلگرام ازدواج موقت بی معطلی به سمت در ماشین حرکت کرد با روی شیشه کوبید و تا مهران بخواهد کاری کند، قفل در ماشین را باز کرد. با این که با دقت شیشه را شکانده بود که روی صندلی نریزد اما بی توجه به چند تکه ی کوچک، روی صندلی نشست و را کنار گردن مهران گذاشت و اشاره کرد که حرکت کند.
چند نفر با ترس ایستاده و نگاهشان می کردند. مسعود با موتور کنار ماشین ایستاد و ضربه ای به شیشه زد تا مهران نجف زاده با ترس فرمان را محکم بگیرد: چشم. .. صیغه یابی پیامکی. .. تو رو نکش. .. می گم. .. چت ازدواج موقت فشار را بیشتر کرد و باز هم به جلو اشاره کرد. مرد به زحمت پایش را کمی حرکت داد تا ماشین راه بیفتد. لرزشش به حدی بود که ماشین را نمی توانست کنترل کند، سایت صیغه موقت دست دیگرش را جلو برد و کنترل فرمان را در دست گرفت.